• Home
  • Posts RSS
  • Comments RSS
  • Edit
  • ایران من

    ۱۹ آبان ۱۳۹۰


    سبز سبزم : از روی تقویم ۱.۵از تاریخ سفرم میگذرد .
    اما در وجودم هزار سال شد  که از وطنم، از دوستانم، از مردم، از زبان فارسی، از سکوت شبها، از هم همه ی روز ها، از فریاد ها و گریه ها، از خاطراتم، از عشقم، از لبخندها و شادی هام
      از همه چیم  دورم ،،،
    من دورم نه بخاطره اینکه زندان بودم یا مجبور بودم برای نجات جانم فرار کنم
    نه
     تنها و تنها به انتخاب خودم به اینجا آمدم ،،، رفتم
    من برای این آمدم چون ایران من در آتش نمی سوزد
    آمدم چون جنس  مردم آن از آتش نفرت و سردی غم نیست 
    آمدم چون در ایران من خون به حق یا ناحق ریخته نمیشود  
    آمدم چون در سرزمین من  مشت بر دهان کسی نمی کوبم، یا مشتی بر دهانم کوبیده نمی شود 
    آمدم زیرا در ایران من  اشک و غصه، حسرت و دلتنگی، خشم و نفرت، سایه ی مرگ و آرزوی مرگ،
     هم خواب و همراه،  شب و روز من و ما نیست.
    ایران.
     من ایران را خالی باور دارم نه با پسوند نه با پیشوند
    ایران، ایران است.
    ایران جایی است که مردمش، سرودش، تاریخش، خاکش و قانونش ایرانی است   
    من از جمهوری اسلامی ایران رفتم ،تا شاید روزی به ایران بروم چه خودم، چه خاک وجودم پس از من ... 

    اینجا یک مستراح است

    ۱۲ مهر ۱۳۹۰




    سبز سبزم :  بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد.
    جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت.
    مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ی دخترانه و تو را پسرانه .
    دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران .
    جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی . ..

    آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو.
    تا هر جا که دیگر  نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد .
    جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم .
    بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
    و من  باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را .

    باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم .
     اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور.
    بهتان بر نخورد...
    آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند

    اینجا یک مستراح است




    سبز سبزم :  بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد.
    جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت.
    مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ی دخترانه و تو را پسرانه .
    دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران .
    جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی . ..

    آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو.
    تا هر جا که دیگر  نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد .
    جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم .
    بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
    و من  باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را .

    باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم .
     اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور.
    بهتان بر نخورد...
    آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند

    اعلام حمایت جمعی «جامعه وبلاگنویسان سبز» از انجام حرکات اعتراضی در خرداد ماه و دعوت از مردم برای حضور گسترده در این اعتراضات

    ۱۶ خرداد ۱۳۹۰

    جامعه وبلاگنویسان سبز:
    من آن موجم که آرامش ندارم
    به آسانی سر سازش ندارم
    اگرخاموش بنشینم روا نیست
    دل از دریا بریدن کار ما نیست
    موجی که از خرداد 88 با ایستادگی بزرگمردانی چون میرحسین موسوی و مهدی کروبی و حمایت جانانه تر مردم ایران، برای برانداختن استبداد و خودکامگی در ایران آغاز شد، اینک پس از فراگیر شدن در میان تعداد قابل توجهی از کشورهای استبداد زده ی منطقه، در حال بازگشت به مبدا است و متولیان خود را فرا می خواند تا مجدداً پایه های حکومت خودکامه را به لرزه درآورند.
    باتوجه به شرایط کشور، جامعه وبلاگنویسان سبز، از حاکمان ناشنوای ایران می خواهد که هرچه سریعتر پنبه ها را از گوش بیرون کشیده و صدای خیل عظیم و آماده ی مردم ایران را که برای خشکاندن ریشه های ظلم و استبداد، ذوب کردن میله های زندان و در هم کوبیدن فرهنگ ارباب و رعیتی، هماهنگ می شوند را بشنوند.
    حاکمان به گوش باشند که با توجه به اتخاذ سیاست های غلط در قبال ایرانیان معترض به وضع حاکم در کشور و بگیر و ببند های غیر قانونی، سرکوب معترضان مسالمت جو و پایمال کردن حقوق اولیه ی آنها، زندانی کردن رهبران جنبش سبز و در یک کلام بستن آخرین درهای امید به اصلاح حکومت خودکامه کنونی، هیچ تضمینی برای کنترل اعتراضات آتی معترضان وجود ندارد و چه بسا که درصورت پایفشاری بر این سیاست های غلط و عدم اصلاح هرچه سریعتر شرایط موجود، به سرنوشت مبارک ها و بن علی ها دچار گردند.
    ما به حاکمان هشدار می دهیم که هرچه سریعتر و قبل از بازگشت موج سهمگین اعتراضات منطقه ای به ایران، بمنظور برون رفت از شرایط زیانبار کنونی، زندانیان سیاسی را بدون هیچگونه قید و شرطی آزاد کرده، دستور لغو حبس خانگی رهبران جنبش سبز را صادر نموده و به خواسته های صاحبان اصلی کشور، که همانا مردم میباشند، تن دهند.
    بدینوسیله، جامعه وبلاگنویسان سبز، با اعلام حمایت خود از انجام حرکات اعتراضی و اعلام مشارکت فعال اعضا در اعتراضات خرداد ماه، از تمامی نامداران ملی، نهاد ها و سازمان های مستقل، فعالین و قشرهای سیاسی، مذهبی، علمی، هنری، ورزشی و دیگر مردم کشورمان می خواهد که از اعلام حمایت خود و حضور گسترده و فعال در این اعتراضات دریغ نکرده و با رشادت های خود و همدلی و اتحاد با یکدیگر، گامی اساسی در راستای درمان بیماری مزمن استبداد بردارند.
    جامعه وبلاگنویسان سبز- خرداد 1390

    تسلیت جامعه وبلاگنویسان سبز به مناسبت درگذشت ناصر حجازی، ورزشکار محبوب جامعه ایران

    ۲ خرداد ۱۳۹۰



    بدینوسیله جامعه وبلاگنویسان سبز، با اعلام غم و اندوه خود نسبت به درگذشت ورزشکار محبوب کشورمان، جناب آقای ناصر حجازی و عرض تسلیت خدمت خانواده ی محترم ایشان همچنین تمامی دوستداران او، آمادگی خود را برای حضور در مراسم این بزرگوار اعلام می دارد و از تمامی دوست دارانش می خواهد که مراسمی برازنده ی ایشان برای وی برگزار نمایند.
    ناصر حجازی، رادمردی بود که سر تعظیم بر مفسدان کشور فرود نیاورد و صدای اعتراضش در مقابل حاکمیت جور و فساد فرو ننشست. برماست که راه وی را ادامه داده و نشان دهیم که شیردلانی که با مردم می مانند، هرگز به فراموشی سپرده نخواهند شد.

    جامعه وبلاگنویسان سبز- 2 خرداد 1390