• Home
  • Posts RSS
  • Comments RSS
  • Edit
  • ایران من

    ۱۹ آبان ۱۳۹۰


    سبز سبزم : از روی تقویم ۱.۵از تاریخ سفرم میگذرد .
    اما در وجودم هزار سال شد  که از وطنم، از دوستانم، از مردم، از زبان فارسی، از سکوت شبها، از هم همه ی روز ها، از فریاد ها و گریه ها، از خاطراتم، از عشقم، از لبخندها و شادی هام
      از همه چیم  دورم ،،،
    من دورم نه بخاطره اینکه زندان بودم یا مجبور بودم برای نجات جانم فرار کنم
    نه
     تنها و تنها به انتخاب خودم به اینجا آمدم ،،، رفتم
    من برای این آمدم چون ایران من در آتش نمی سوزد
    آمدم چون جنس  مردم آن از آتش نفرت و سردی غم نیست 
    آمدم چون در ایران من خون به حق یا ناحق ریخته نمیشود  
    آمدم چون در سرزمین من  مشت بر دهان کسی نمی کوبم، یا مشتی بر دهانم کوبیده نمی شود 
    آمدم زیرا در ایران من  اشک و غصه، حسرت و دلتنگی، خشم و نفرت، سایه ی مرگ و آرزوی مرگ،
     هم خواب و همراه،  شب و روز من و ما نیست.
    ایران.
     من ایران را خالی باور دارم نه با پسوند نه با پیشوند
    ایران، ایران است.
    ایران جایی است که مردمش، سرودش، تاریخش، خاکش و قانونش ایرانی است   
    من از جمهوری اسلامی ایران رفتم ،تا شاید روزی به ایران بروم چه خودم، چه خاک وجودم پس از من ... 

    اینجا یک مستراح است

    ۱۲ مهر ۱۳۹۰




    سبز سبزم :  بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد.
    جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت.
    مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ی دخترانه و تو را پسرانه .
    دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران .
    جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی . ..

    آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو.
    تا هر جا که دیگر  نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد .
    جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم .
    بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
    و من  باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را .

    باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم .
     اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور.
    بهتان بر نخورد...
    آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند

    اینجا یک مستراح است




    سبز سبزم :  بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد.
    جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت.
    مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ی دخترانه و تو را پسرانه .
    دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران .
    جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی . ..

    آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو.
    تا هر جا که دیگر  نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد .
    جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم .
    بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
    و من  باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را .

    باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم .
     اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور.
    بهتان بر نخورد...
    آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند

    اعلام حمایت جمعی «جامعه وبلاگنویسان سبز» از انجام حرکات اعتراضی در خرداد ماه و دعوت از مردم برای حضور گسترده در این اعتراضات

    ۱۶ خرداد ۱۳۹۰

    جامعه وبلاگنویسان سبز:
    من آن موجم که آرامش ندارم
    به آسانی سر سازش ندارم
    اگرخاموش بنشینم روا نیست
    دل از دریا بریدن کار ما نیست
    موجی که از خرداد 88 با ایستادگی بزرگمردانی چون میرحسین موسوی و مهدی کروبی و حمایت جانانه تر مردم ایران، برای برانداختن استبداد و خودکامگی در ایران آغاز شد، اینک پس از فراگیر شدن در میان تعداد قابل توجهی از کشورهای استبداد زده ی منطقه، در حال بازگشت به مبدا است و متولیان خود را فرا می خواند تا مجدداً پایه های حکومت خودکامه را به لرزه درآورند.
    باتوجه به شرایط کشور، جامعه وبلاگنویسان سبز، از حاکمان ناشنوای ایران می خواهد که هرچه سریعتر پنبه ها را از گوش بیرون کشیده و صدای خیل عظیم و آماده ی مردم ایران را که برای خشکاندن ریشه های ظلم و استبداد، ذوب کردن میله های زندان و در هم کوبیدن فرهنگ ارباب و رعیتی، هماهنگ می شوند را بشنوند.
    حاکمان به گوش باشند که با توجه به اتخاذ سیاست های غلط در قبال ایرانیان معترض به وضع حاکم در کشور و بگیر و ببند های غیر قانونی، سرکوب معترضان مسالمت جو و پایمال کردن حقوق اولیه ی آنها، زندانی کردن رهبران جنبش سبز و در یک کلام بستن آخرین درهای امید به اصلاح حکومت خودکامه کنونی، هیچ تضمینی برای کنترل اعتراضات آتی معترضان وجود ندارد و چه بسا که درصورت پایفشاری بر این سیاست های غلط و عدم اصلاح هرچه سریعتر شرایط موجود، به سرنوشت مبارک ها و بن علی ها دچار گردند.
    ما به حاکمان هشدار می دهیم که هرچه سریعتر و قبل از بازگشت موج سهمگین اعتراضات منطقه ای به ایران، بمنظور برون رفت از شرایط زیانبار کنونی، زندانیان سیاسی را بدون هیچگونه قید و شرطی آزاد کرده، دستور لغو حبس خانگی رهبران جنبش سبز را صادر نموده و به خواسته های صاحبان اصلی کشور، که همانا مردم میباشند، تن دهند.
    بدینوسیله، جامعه وبلاگنویسان سبز، با اعلام حمایت خود از انجام حرکات اعتراضی و اعلام مشارکت فعال اعضا در اعتراضات خرداد ماه، از تمامی نامداران ملی، نهاد ها و سازمان های مستقل، فعالین و قشرهای سیاسی، مذهبی، علمی، هنری، ورزشی و دیگر مردم کشورمان می خواهد که از اعلام حمایت خود و حضور گسترده و فعال در این اعتراضات دریغ نکرده و با رشادت های خود و همدلی و اتحاد با یکدیگر، گامی اساسی در راستای درمان بیماری مزمن استبداد بردارند.
    جامعه وبلاگنویسان سبز- خرداد 1390

    تسلیت جامعه وبلاگنویسان سبز به مناسبت درگذشت ناصر حجازی، ورزشکار محبوب جامعه ایران

    ۲ خرداد ۱۳۹۰



    بدینوسیله جامعه وبلاگنویسان سبز، با اعلام غم و اندوه خود نسبت به درگذشت ورزشکار محبوب کشورمان، جناب آقای ناصر حجازی و عرض تسلیت خدمت خانواده ی محترم ایشان همچنین تمامی دوستداران او، آمادگی خود را برای حضور در مراسم این بزرگوار اعلام می دارد و از تمامی دوست دارانش می خواهد که مراسمی برازنده ی ایشان برای وی برگزار نمایند.
    ناصر حجازی، رادمردی بود که سر تعظیم بر مفسدان کشور فرود نیاورد و صدای اعتراضش در مقابل حاکمیت جور و فساد فرو ننشست. برماست که راه وی را ادامه داده و نشان دهیم که شیردلانی که با مردم می مانند، هرگز به فراموشی سپرده نخواهند شد.

    جامعه وبلاگنویسان سبز- 2 خرداد 1390

    بیانیه ای برای اتحاد و انسجام جنبش سبز

    ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰

    من اگر ما نشوم خویشتنم      
    تو اگر ما نشوی تنهایی
    با درودی چند هزارباره به مردم شریف کشورمان که پس از نزدیک به دو سال تهدید، ارعاب، زندان، شکنجه، تجاوز و کشتار، همچنان پرقدرت در صحنه سیاسی ایران ایستاده اند و جانانه ترین مبارزه مدنی در تاریخ این سرزمین کهن را پر قدرت به پیش می برند و ذره ای عقب نشینی نکرده و به اقتدارگرایان نشان داده اند که هزینه های هنگفت سرکوب، حاصلی جز زدودن مشروعیت از آنان و ریزش بیشتر در بین نیروهایشان، دستاورد دیگری در پی نداشته است.
    پس از دستگیری رهبران نمادین جنبش سبز، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، خلاء رهبری این عزیزان در جنبش آزادیخواهی ایران به وضوح احساس می‌گردد. و از این رو «شورای هماهنگی راه سبز» امید به عنوان مهمترین نهاد نزدیک به رهبران در بند جنبش سبز به عنوان نهادی تاثیر گذار و مهم در تعاملات آتی کشورمان نقشی بی بدیل را داراست.
    همه می دانیم که از ابتدای فعالیت این شورا، انتقاداتی از طرف بسیاری از اندیشمندان، همراهان و دلسوزان جنبش سبز در مورد عملکرد و چگونگی انتخاب اعضای این شورا مطرح گردید، که به دلیل نبود یک مرجع پاسخگوی رسمی به منظور پاسخ به این انتقادات، رفته رفته فاصله این شورا از بدنه جنبش زیاد شده و طرح مسایل انحرافی و عدم پاسخگویی صریح و شفاف، این حس را در عموم مردم بوجود آورد که «شورای هماهنگی راه سبز امید» با رویکردی انفعالی، دارای قدرت رهبری لازم برای سامان دادن به حرکات اعتراضی با توجه به خواست اکثریت مردم،  نمی باشد.
    «جامعه وبلاگ نویسان سبز» ، متشکل از دهها وبلاگ نویس فعال در عرصه سیاسی کشورمان، در پی مطرح شدن پیشنهادی در فضای مجازی، پیرامون معرفی سخنگوی رسمی برای نهاد «شورای هماهنگی راه سبز امید» و ارسال درخواستهای مکرر اعضا به شورای مدیریت این جامعه بمنظور واکنش به این پیشنهاد و اعلام موضع صریح در این باب، پس از مشورت و نظرخواهی و جمع بندی نظرات کلیه اعضا، برای صدور بیانیه ای در اینباره به اتفاق نظر رسید.
    از این رو، «جامعه وبلاگنویسان سبز» که از ابتدای شکل گیری خود، با هدف انتشار خواست های مشترک اعضایش در قالب بیانیه ای واحد با توجه به تکثر اعضای عضو در آن و درنتیجه گوناگونی افکار و عقاید، فعالیت های خود را آغاز کرده، بر این باور است که تعیین سخنگوی رسمی از طرف این شورا برای پاسخگویی به انتقادات و همچنین ایجاد ارتباط هرچه بیشتر مردم با این شورا، یکی از الزامات اساسی، جهت بهبود روند فعالیت «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می باشد.
    ما اعضای «جامعه وبلاگنویسان سبز» از آنجا که بر این باوریم که «شورای هماهنگی راه سبز امید» نیازمند یک سخنگوی قابل، بمنظور برقراری تعامل با تمامی گروهای سیاسی-اجتماعی است، پس از بررسی افراد با صلاحیت برای بردوش گرفتن این وظیفه کلیدی، سنگین و حساس و همچنین مقایسه ی آنها با توجه به بررسی تمام مواضع اتخاذ شده توسط افرادی که عضویتشان در «شورای هماهنگی راه سبز امید» محتمل بود، به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدیم که جناب آقای اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و صاحب کرسی حقوق بشر و دموکراسی در یونسکو، باتوجه به آنکه مشاور آقای میرحسین موسوی بوده و هستند و همچنین نزدیکی افکاری بیشتری که نسبت به دیگران با ایشان دارند، و همینطور صداقت دیده شده از ایشان در برخورد با نقدهای سازنده و غیرسازنده و اللخصوص، اعلام مواضعی که جناب آقای اردشیر امیرارجمند در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون رسا در مورد وجود تکثر در جنبش آزادی خواهی ایران و مشارکت تمامی گروه های سیاسی در بیان نظر در تعیین سرنوشت کشور، ابراز داشته اند؛ بهترین گزینه ی موجود در بین افراد سرشناس و شناخته شده ی این شورا برای برداشتن گامی در جهت یکپارچه نمودن نیروهای معترض به دیکتاتوری موجود در ایران، در سمت سخنگوی رسمی «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می باشند.
    ما معتقدیم که تعیین سخنگویی رسمی برای «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می تواند به اعتبار این شورا بیفزاید و امید داریم تا جناب آقای دکتر اردشیر امیرارجمند با قبول این مسولیت سنگین و همچنین همکاری صمیمانه ی دیگر گروه های سیاسی-اجتماعی در این زمینه با ایشان، بتوانند به ایجاد اتحاد فراگیر نیروهای سیاسی- اجتماعی داخل و خارج کشور کمک نمایند.
    از همین رو بدینوسیله صمیمانه درخواست خود را به «شورای هماهنگی راه سبز امید» برای برگزیدن ایشان به سمت “سخنگوی رسمی” این شورا اعلام می داریم و از دیگر عزیزان صاحب نظر، اساتید، دانشجویان، احزاب، گروه ها، تشکلات، شخصیتها و همچنین دیگر اقشار مردم آزادی خواه ایران می خواهیم که با همصدایی با ما ، به طرق گوناگون حمایت خود را از این حرکت با حمایت از این بیانیه و یا صدور بیانیه های مجزا، اعلام دارند. باشد که اتحاد ما مشابه اتحاد بی نظیر دانشجویان میهنمان در بهار اعتراضات دانشجویی ، خار دیگری در چشم انحصار طلبان و دیکتاتورهایی باشد که اکنون کشور ما را به تاراج برده اند.
    در پایان لازم می دانیم عنوان نماییم که به صورت همزمان با انتشار این بیانیه از سوی «جامعه ی وبلاگنویسان سبز» و پایگاههای اطلاع رسانی اعضا ، نسخه هایی نیز ، به سایت های سبز و دیگر خبرگزاری ها و تلویزیون های ماهواره ای، ارسال شده است؛ و امید داریم که آنها نیز در انتشار و پخش این درخواست، به ما کمک نموده و گامی در راستای یکپارچه سازی نیروهای معترض به جمهوری اسلامی -که ما آن را در شرایط کنونی، نه جمهوری می دانیم و نه اسلامی- و پاک نمودن دیکتاتوری از صحنه ی سیاسی کشورمان بردارند.

    به یاد داشته باشیم که درخواست از «شورای هماهنگی راه سبز امید» برای معرفی سخنگویی لایق و شناخته شده، بسیار مهم بوده و قطعا از این راه است که در آینده، می توانیم تعاملات سازنده ای را با این شورا برقرار کرده و از آنان درخواست پاسخگویی داشته باشیم.
    همراه شو عزیز، کین درد مشترک ، هرگز جدا جدا ، درمان نمی شود
    ما برای بازپس گیری ایران ایستاده ایم

    درخواست معرفی سخنگوی رسمی از شورای هماهنگی راه سبز امید/ بیانیه جمعی جامعه ی وبلاگنویسان سبز

    ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

    من اگر ما نشوم خویشتنم      
    تو اگر ما نشوی تنهایی
    با درودی چند هزارباره به مردم شریف کشورمان که پس از نزدیک به دو سال تهدید، ارعاب، زندان، شکنجه، تجاوز و کشتار، همچنان پرقدرت در صحنه سیاسی ایران ایستاده اند و جانانه ترین مبارزه مدنی در تاریخ این سرزمین کهن را پر قدرت به پیش می برند و ذره ای عقب نشینی نکرده و به اقتدارگرایان نشان داده اند که هزینه های هنگفت سرکوب، حاصلی جز زدودن مشروعیت از آنان و ریزش بیشتر در بین نیروهایشان، دستاورد دیگری در پی نداشته است.
    پس از دستگیری رهبران نمادین جنبش سبز، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، خلاء رهبری این عزیزان در جنبش آزادیخواهی ایران به وضوح احساس می‌گردد. و از این رو «شورای هماهنگی راه سبز» امید به عنوان مهمترین نهاد نزدیک به رهبران در بند جنبش سبز به عنوان نهادی تاثیر گذار و مهم در تعاملات آتی کشورمان نقشی بی بدیل را داراست.
    همه می دانیم که از ابتدای فعالیت این شورا، انتقاداتی از طرف بسیاری از اندیشمندان، همراهان و دلسوزان جنبش سبز در مورد عملکرد و چگونگی انتخاب اعضای این شورا مطرح گردید، که به دلیل نبود یک مرجع پاسخگوی رسمی به منظور پاسخ به این انتقادات، رفته رفته فاصله این شورا از بدنه جنبش زیاد شده و طرح مسایل انحرافی و عدم پاسخگویی صریح و شفاف، این حس را در عموم مردم بوجود آورد که «شورای هماهنگی راه سبز امید» با رویکردی انفعالی، دارای قدرت رهبری لازم برای سامان دادن به حرکات اعتراضی با توجه به خواست اکثریت مردم،  نمی باشد.
    «جامعه وبلاگ نویسان سبز» ، متشکل از دهها وبلاگ نویس فعال در عرصه سیاسی کشورمان، در پی مطرح شدن پیشنهادی در فضای مجازی، پیرامون معرفی سخنگوی رسمی برای نهاد «شورای هماهنگی راه سبز امید» و ارسال درخواستهای مکرر اعضا به شورای مدیریت این جامعه بمنظور واکنش به این پیشنهاد و اعلام موضع صریح در این باب، پس از مشورت و نظرخواهی و جمع بندی نظرات کلیه اعضا، برای صدور بیانیه ای در اینباره به اتفاق نظر رسید.
    از این رو، «جامعه وبلاگنویسان سبز» که از ابتدای شکل گیری خود، با هدف انتشار خواست های مشترک اعضایش در قالب بیانیه ای واحد با توجه به تکثر اعضای عضو در آن و درنتیجه گوناگونی افکار و عقاید، فعالیت های خود را آغاز کرده، بر این باور است که تعیین سخنگوی رسمی از طرف این شورا برای پاسخگویی به انتقادات و همچنین ایجاد ارتباط هرچه بیشتر مردم با این شورا، یکی از الزامات اساسی، جهت بهبود روند فعالیت «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می باشد.
    ما اعضای «جامعه وبلاگنویسان سبز» از آنجا که بر این باوریم که «شورای هماهنگی راه سبز امید» نیازمند یک سخنگوی قابل، بمنظور برقراری تعامل با تمامی گروهای سیاسی-اجتماعی است، پس از بررسی افراد با صلاحیت برای بردوش گرفتن این وظیفه کلیدی، سنگین و حساس و همچنین مقایسه ی آنها با توجه به بررسی تمام مواضع اتخاذ شده توسط افرادی که عضویتشان در «شورای هماهنگی راه سبز امید» محتمل بود، به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدیم که جناب آقای اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و صاحب کرسی حقوق بشر و دموکراسی در یونسکو، باتوجه به آنکه مشاور آقای میرحسین موسوی بوده و هستند و همچنین نزدیکی افکاری بیشتری که نسبت به دیگران با ایشان دارند، و همینطور صداقت دیده شده از ایشان در برخورد با نقدهای سازنده و غیرسازنده و اللخصوص، اعلام مواضعی که جناب آقای اردشیر امیرارجمند در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون رسا در مورد وجود تکثر در جنبش آزادی خواهی ایران و مشارکت تمامی گروه های سیاسی در بیان نظر در تعیین سرنوشت کشور، ابراز داشته اند؛ بهترین گزینه ی موجود در بین افراد سرشناس و شناخته شده ی این شورا برای برداشتن گامی در جهت یکپارچه نمودن نیروهای معترض به دیکتاتوری موجود در ایران، در سمت سخنگوی رسمی «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می باشند.
    ما معتقدیم که تعیین سخنگویی رسمی برای «شورای هماهنگی راه سبز امید»، می تواند به اعتبار این شورا بیفزاید و امید داریم تا جناب آقای دکتر اردشیر امیرارجمند با قبول این مسولیت سنگین و همچنین همکاری صمیمانه ی دیگر گروه های سیاسی-اجتماعی در این زمینه با ایشان، بتوانند به ایجاد اتحاد فراگیر نیروهای سیاسی- اجتماعی داخل و خارج کشور کمک نمایند.
    از همین رو بدینوسیله صمیمانه درخواست خود را به «شورای هماهنگی راه سبز امید» برای برگزیدن ایشان به سمت “سخنگوی رسمی” این شورا اعلام می داریم و از دیگر عزیزان صاحب نظر، اساتید، دانشجویان، احزاب، گروه ها، تشکلات، شخصیتها و همچنین دیگر اقشار مردم آزادی خواه ایران می خواهیم که با همصدایی با ما ، به طرق گوناگون حمایت خود را از این حرکت با حمایت از این بیانیه و یا صدور بیانیه های مجزا، اعلام دارند. باشد که اتحاد ما مشابه اتحاد بی نظیر دانشجویان میهنمان در بهار اعتراضات دانشجویی ، خار دیگری در چشم انحصار طلبان و دیکتاتورهایی باشد که اکنون کشور ما را به تاراج برده اند.
    در پایان لازم می دانیم عنوان نماییم که به صورت همزمان با انتشار این بیانیه از سوی «جامعه ی وبلاگنویسان سبز» و پایگاههای اطلاع رسانی اعضا ، نسخه هایی نیز ، به سایت های سبز و دیگر خبرگزاری ها و تلویزیون های ماهواره ای، ارسال شده است؛ و امید داریم که آنها نیز در انتشار و پخش این درخواست، به ما کمک نموده و گامی در راستای یکپارچه سازی نیروهای معترض به جمهوری اسلامی -که ما آن را در شرایط کنونی، نه جمهوری می دانیم و نه اسلامی- و پاک نمودن دیکتاتوری از صحنه ی سیاسی کشورمان بردارند.

    به یاد داشته باشیم که درخواست از «شورای هماهنگی راه سبز امید» برای معرفی سخنگویی لایق و شناخته شده، بسیار مهم بوده و قطعا از این راه است که در آینده، می توانیم تعاملات سازنده ای را با این شورا برقرار کرده و از آنان درخواست پاسخگویی داشته باشیم.
    همراه شو عزیز، کین درد مشترک ، هرگز جدا جدا ، درمان نمی شود
    ما برای بازپس گیری ایران ایستاده ایم

    به یاد آن روزها

    ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰

    سبز سبزم ؛ به یاد آن روزها 
    عکسهای تازه از روز های اول اعتراضات ،،،چه قدر زود گذشت هنوز همش جلوی چشمم هست ،،،چه قدر سخت گذشت 
    من عکسهام رو پخش نکردم چون فکر اینکه از عکسهای من کسی شناسایی شه راحتم نمیذاشت برای همین عکسهایی که میبیند تا  حد امکان سعی کردم چهره ها رو حذف کنم ...










    آخرین تصویر ندا در یاد من 






    به امید ایرانی آزاد و مردمی آزادتر 

    چگونگی ایجاد فیس بوک ۲۵ بهمن , عوامل ان و عملکرد ان به قلم فیس بوک ۲۵ بهمن

    ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰


    سبز سبزم ؛ همه ما کاربران اینترنی خواسته یا ناخواسته اسم صفحه فیس بوک ۲۵ بهمن را شنیده ایم، گروهی که از روز اول اعتراضات تا همین امروز به وظیفه خود برای اطلاع رسانی و پوشش اخبار مربوطه به نحو احسنت عمل کرده است ، مقاله زیر که به تازگی توسط این دوستان منتشر شده است شامل  چگونه بوجود آمدن تاریخچه ای که امروز میبینم و مرام نامه ای که طی تحوالتی که در نامه ذکر شده بوجود آمده است، میباشد. 
    به امید ایرانی آزاد و مردمی آزادتر 

     اصل مقاله منتشر شده؛
    بعد از روز 25 بهمن تشخیص ما این بود که ماندن در بیرون در شب 25 بهمن بسیار خطرناک است اما امکان طرح پیشنهاد ادامه تظاهرات در روز بعد یعنی بیست و شش بهمن وجود دارد. سابقه روزهای بعد از انتخابات، وضعیت مصر، بیانیه بی سابقه موسوی و تجربه روزهای بعد از انتخابات ما را به این نتیجه رسانده بود. از میان فعالان سیاسی سبز نیز عده ای مخالفت و عده ای دیگر موافقت این مساله بودند. در نهایت، تصمیم به انتشار یک نامه به صورت پیشنهاد گرفتیم: مانند روزهای بعد از انتخابات تظاهرات یک روزه قابل تبدیل به رالی اعتراضی است. سرنوشت حسنی مبارک در انتظار دیکتاتور است.راه خود را فردا نیز ادامه می دهیم. پس از جمع بندی، مساله انتشار نامه با گروه ادمین ها (مطابق رویکرد صفحه که در ابتدا گفتیم) مطرح شد. اما در کسری از ثانیه در سپیده دمان 26 بهمن صفحه از دسترس ما خارج گردید…
    متن کامل این نامه به شرح زیر است:
    ظهور شبکه های اجتماعی جدید طلیعه شروع گفتمان تازه ای بود. رسانه-شبکه هایی چون فیس بوک در سالهای اخیر در رده های مختلف از برنامه ریزی برای یک مهمانی خانوادگی گرفته تا سازماندهی یک تظاهرات امکانات وسیعی را در اختیار ما قرار داده اند. این ابزار علاوه تسهیل نشر آرا، امکان ظهور نیروهای خارج از چارچوب قدرت را در مقام نیروهای موثر در تغییر فراهم آورده اند. چنین است که جوانی در مصر یا گروهی در سوریه با استفاده درست از این امکانات نه تنها بلای جان دستگاه سرکوب می شوند بلکه جعرافیای نیروهای سیاسی مخالف رژیم را نیز متحول می کنند.
    با مطالعه این چارچوب و شناخت امکانات از پیش موجود بود که گروه 25 بهمن کار خود را آغاز کرد. 90 درصد اصلی گروه بیشتر از نسل دهه شصت می باشند که اکنون در مقام اساتید جوان دانشگاه یا دانشجویان رده تحصیلات تکمیلی مشغول تدریس و تحصیل اند. ما بیش از چهار سال در پروژهای تحقیقی متفاوت با هم کار و همفکری کرده ایم، شرایط ایران را از نزدیک تجربه می کنیم و هر کدام در ده سال اخیر طعم زندان، شکست و پیروزی را با میلیونها تن از برادران و خواهران خود چشیده ایم. در کنار این اعضای اصلی، گروه ادمین ها قرار می گیرند. اعضای گروه ادمین ها در سه ماه اخیر در حال تغییر بوده است. این دوستان بیشتر فعالین شناخته شده سیاسی و مطبوعاتی می باشند. تصمیمات از درون نظرسنجی و مشورت با کاربران بیرون می آید، در گروه درباره آنها مطالعه می شود و سپس به گروه ادمین ها (که با گروههای سیاسی سبز در تماس اند) ارسال و پس از دریافت نظرات نهایی، جمع بندی و اعلام می گردند.
    زمان شروع کار صفحه، پدیده نوظهور صفحات فیس بوکی از ماهها پیش توسط ما مطالعه شده بود. در آن موقع چهار صفحه مهم یعنی صفحات تونس، مصر (نمونه های موفق)، یمن و سوریه (که در آن زمان با سی هزار عضو جزو نمونه های ناموفق محسوب می شد) ارزیابی و مهندسی معکوش شده بودند. پس از انتشار بیانیه آقایان موسوی و کروبی در دو روز ما برنامه راهبردی صفحه را تا روز 25 بهمن در قالب چهار مرحله تولید محتوا و سه مرحله شبکه سازی آغاز کردیم. طرحی که در روز 25 بهمن اجرای آن به پایان می رسید تا پس از بررسی نتیجه و مشکلات پلان قبلی چارچوب جدید مشخص شود. از روز اول برای کمک به اجرای برنامه هایی که مهندس موسوی و کروبی اعلام می کردند وارد صحنه شدیم و گسترش شبکه های فعال جنبشی و فضایی برای ارتباط آزاد و امن برای تبادل نظر محورهای فعالیت های ما بود.
    علیرغم ارتباط با فعالان و گروههای سیاسی مختلف هیچیک از اعضای اصلی در هیچ گروهی سیاسی عضویت نداشته و ندارند. از زمانی که به سن قانونی رای دادن رسیدیم، رای دادیم، مطالعه کردیم، نوشتیم، تظاهرات رفتیم، دستگیر شدیم و عده ای از عزیزان یا رهبران سیاسی را هم دوست داشتیم اما عضو نهادی نبودیم. چهار مساله همیشه برای ما مهم بوده است: تخصص (اعضا در حوزه های علوم اجتماعی، هنر و کامپیوتر فعالند)، استقلال، صداقت و ایستادگی. تا روز 25 بهمن 32 درخواست مصاحبه از خبرگزاری های خارجی از سی ان ان تا الجزیره را رد کردیم و تا پایان نیز این کار را ادامه خواهیم داد زیرا مخالف فیگورسازی (مانند وائل غنیم در مصر) بودیم و آن را عملی سبز نمی دانستیم، محرک ما جنبش بود نه آینده سیاسی یک فرد، الگوی ما همان رهبر رادیویی آنلاین در لیبی بود که هفته های تنها منبع اطلاعاتی برای تمام دنیا بود و در سکوت بدون آنکه کسی نام او را بشنود به شهادت رسید، نه یک مصری بازاریاب گوگل. با بیشتر فعالان عرب نیز در ارتباط منظم بوده و سعی کرده ایم تجربیات آنها از خیابانهای قاهره و سوئز تا درعا و بنغازی را از نزدیک دنبال کنیم.
    همانطور که گفتیم فیس بوک صدایی در اختیار بدنه و مردم قرار می دهد که گاهی مورد توافق اصحاب قدرت نیست. اولین مواجهه جدی ما با این مساله شب 25 بهمن بود. روایت اتفاقات این شب یکی از مسائل پیچیده ای است که صفحه به سلامت از آن گذشت و تابحال طرح نشده است.  دستگیری موسوی و کروبی و قطع ارتباط با ایشان پس از 25 بهمن همه را با یک خلا جدی مواجه کرد خلائی که تا به حال پر نشده است. مساله ای که در همان شب 25 بهمن برای ما آشکار شد. بعد از روز 25 بهمن تشخیص ما این بود که ماندن در بیرون در شب 25 بهمن بسیار خطرناک است اما امکان طرح پیشنهاد ادامه تظاهرات در روز بعد یعنی بیست و شش بهمن وجود دارد. سابقه روزهای بعد از انتخابات، وضعیت مصر، بیانیه بی سابقه موسوی و تجربه روزهای بعد از انتخابات ما را به این نتیجه رسانده بود. از میان فعالان سیاسی سبز نیز عده ای مخالفت و عده ای دیگر موافقت این مساله بودند. در نهایت، تصمیم به انتشار یک نامه به صورت پیشنهاد گرفتیم: مانند روزهای بعد از انتخابات تظاهرات یک روزه قابل تبدیل به رالی اعتراضی است. سرنوشت حسنی مبارک در انتظار دیکتاتور است.راه خود را فردا نیز ادامه می دهیم. پس از جمع بندی، مساله انتشار نامه با گروه ادمین ها (مطابق رویکرد صفحه که در ابتدا گفتیم) مطرح شد. اما در کسری از ثانیه در سپیده دمان 26 بهمن صفحه از دسترس ما خارج گردید…
    با توجه به اهمیت مساله امنیت اعضا از قبل تمهیدات لازم را اندیشیده بودیم و امکان هک شدن صفحه تقریبا وجود نداشت. اما این کافی نبود. در 5 دقیقه نامه ای به یکی از خبرنگاران مستقل و بنام در رسانه های جهانی که با یکی از اعضا گروه آشنا بود ارسال و از ایشان خواهش کردیم مستقیم به تیم امنیتی فیس بوک فرستاده جواب را به سرعت پیگیری نمایند. جواب نامه ما ممکن بود با تاخیر همراه باشد و پیگیری فرد مورد نظر می توانست کار را تسهیل کند. قسمتی از نامه چنین بود: “… لطفا در صورت دخالت عامل خارج از دسترس گروه ادمین ها ( یعنی هک شدن) بازگردان صفحه به ما یا بلاک کردن آن پیگیری شود. در غیر این صورت تا روشن شدن نهایی مساله، امکان ارسال، حذف یا دسترسی به اطلاعات کاربران غیر فعال گردد…” جواب نامه خیلی سریع به ما ارسال شد :”یکی از ادمین های صفحه شما را حذف کرده! بنا به قانون فیس بوک تا اثبات این موضوع ما نمی توانیم دخالتی در آن داشته باشیم… اما با توجه به اتفاق مشابهی که برای گردانندگان صفحه تونس افتاده بود و امکان به خطر افتادن کاربران، امکان ارسال مطلب یا کنترل اطلاعات شخصی غیرفعال شد.”صفحه 25 بهمن مانند ما در صبح بیست و ششم بهمن یخ زده بود… نامه های پی در ما به ادمین ها بی جواب می ماند تا اینکه ایمیل کوتاهی دریافت نمودیم که این کار با صلاحدید — صورت گرفته و در این باره به زودی تصمیم گیری خواهد شد…کاری که دولت احمدی نژاد با سبزها کرده بود، گروهی از خودمان تکرار می کردند…دزدی رای و نظر…
    با واسطه، نامه ای به یکی از افرادی که می دانستیم امکان ارتباطشان با مهندس موسوی زیاد است ارسال و اتفاق را توضیح دادیم. پاسخ ایشان چنین بود که متاسفانه فرصت آشنایی با شما را نداشته ایم. هر گونه تماسی با آقای موسوی نیز از دیشب قطع شده است و در فرصتی کوتاه امکان مشاوره با نزدیکان ایشان وجود ندارد. اگر نظر شخصی من را می خواهید باید بگویم، اتفاقی که برای شما افتاده با هر منظوری که بوده باشد در تضاد با اندیشه های آقای موسوی است…
    جواب را گرفته بودیم، اتفاق ربطی به گروه آقای موسوی نداشت. پس از تصمیم گیری در گروه و هماهنگی ها انجام شده با برخی از رسانه ها و فعالان سبز نامه ای با این مضمون به گروه مزبور ارسال شد: تا ساعاتی دیگر نماینده ما در خارج برای اولین بار در ارتباط مستقیم در برنامه — که از کانال تلویزیونی — پخش می شود شرکت خواهد کرد. زمان بازگویی حقایق فرا رسیده است…
    یک ساعت پس ار ارسال این نامه و در ظهر 26 بهمن پس از حمایتهای گروهی از دوستان صفحه به ما برگردانده شد. در سه روز آینده صفحه 25 بهمن به طور حقوقی به ثبت رسید تا علاوه بر دولت کودتا دست عده ای دیگر نیز از آن کوتاه شود. همانطور که از روز اول گفته بودیم درهای ما برای همه باز بود اما هدف داشتیم، هدف ما با میلیونها ایرانی دیگر هم تفاوتی نداشت و نمی توانستیم آن را قربانی مطامع هیچ فرد یا  گروهی بکنیم. آنها نک سوزنی نمی توانستند از صداقت ما در عمل و نظر ایرادی بگیرند پس رده های زیر به فعالیت پرداختند. مسائلی که ما به دلیل اهمیت اتحاد به هر شکلی درباره آنها سکوت کرده بودیم:
    -          ایجاد صفحات مشابه با حمایت و بدون حمایت مستقیم برای آلترناتیو سازی، ایجاد هیاهو و آشفتگی میان نیروها
    -          تماس با فعالان سیاسی و درخواست قطع رابطه با ما و نیز آنلایک کردن صفحه
    -          ارسال پیام در روزهای 27 و 28 بهمن به بسیاری از خبرنگاران در مطبوعات خارجی
    -          شایعه سازی در رده های مختلف، بدون اسم و با ساختن وبلاگهای جعلی و ارسال به بالاترین
    -          حذف پوشش اخبار 25 بهمن به طور کامل
    و…
    در آن زمان دلیل این اتفاق را شیوه مستبدانه تصمیم گیری آنها ارزیابی می کردیم اما کم کم زوایای دیگری از این مساله برایمان آشکار شد. اجازه دهید ادامه سخن را کوتاه و به زمانی دیگر بسپاریم تنها چند جمله را از برادران و خواهران خود به یادگار داشته باشید: به جز به شخص موسوی و کروبی، نظر قاطع شورای راه سبز (نه افرادی که خود را اعضا یا وابستگان آن معرفی می کنند بلکه بیانیه رسمی شورا) که در وب سایت های معتبر منتشر می شود به رهبری هیچ کس اعتماد نکنیم. فراموش نکنیم همانطور که موسوی می گوید “هر ایرانی یک رهبر است” پس ساکت ننشینم، سبز و غیر سبز ندارد. اگر گروه، وب سایت یا شخصی  دروغ گفت یا به مردم پشت کرد هیچگاه به او اعتماد نکنیم. هدفمان را با اخباری را که به یکباره در شبکه های اجتماعی (فیسبوک، بالاترین، سبزلینک و…) برجسته می شود از یاد نبریم. آزادی مهندس موسوی و کروبی یکی از اولویتهای ما باشد. اگر چه ما نیر به مانند بسیاری از شما با نظرات این بزرگواران در مورد برخی از مسائل اختلاف نظر داریم و روزی که رای سبزی به ایشان دادیم به اینکه تا چه اندازه در راه خود ثابت قدم خواهند ماند اطمینان نداشتیم اما اکنون شکی نداریم که در شرایط فعلی کسی به جز آنها شایستگی قرار گرفتن در مقام هدایت جنبش را تا روز آزادی ندارد. شایعاتی که برعلیه یاران موسوی نیز گفته می شود دروغ است…
    درباره صفحه 25 بهمن علیرغم مشکلات زیاد ذره ای از راه خود باز نخواهیم نگشته ایم و به سخنانی که روز اول گفته ایم پایبند خواهیم ماند: اسم نداریم زیرا یکی از شما هستیم تا جایی که در کلاس یا خیابان اگر ما را ببینید از کنارمان رد شده هیچ چیزی نظر شما را جلب نخواهد کرد، ما بیشماریم، پیروزیم و همه با هم هستیم. نه یک حرف کم و نه یک حرف بیش..
    اما درباره سه شنبه های اعتراض: (http://www.facebook.com/note.php?note_id=131270480276290)
    در زمان اعلام سه شنبه های اعتراض این طرح مدعیان بسیاری یافته بود! آنها در کمال ناباوری نام ما را حذف کرده بودند. اما چه باک، مبارزه تازه در جبهه ای دیگر نیز برای گشوده شده بود، نام ارزانی نامداران. باید اعتراف کنیم، از مطالعه تا انتشار بیانیه سه شنبه های اعتراض کار اعضای اصلی گروه 25 بهمن بود. پس از آماده شدن طرح آن را به گروهی از فعالان سیاسی و هنرمندان فرستادیم و اگر چه عده ای از آن عزیزان عضوی از گروه نبودند با گشاده رویی حاضر به حمایت از آن شدند و در فیلمهایی حمایت خود را اعلام کردند. در نهایت شورای راه سبز با حمایت خود از این طرح نقطه پایانی نهاد بر تمامی بحثهای جاری در آن روزها.
    حال که که بسیاری ایرادات اساسی به این طرح می گیرند و طرح در اصطلاح بی صاحب شده نوبت دفاع از آن برای ما فرا رسیده است که برای حق طلبی آمده ایم نه فرصت طلبی. اگر اشکال و اشتباهی بود هم می پذیریم.
    برای بررسی موفقیت یا شکست این طرح بیایید نگاهی به اتفاقات آن روزها بیاندازیم. پس از دستگیری موسوی و کروبی نه تنها در اصطلاح ترمز تظاهرات مردمی کشیده شد بلکه با تکرار برخی اشتباهات ضربات دیگری نیز به آن وارد آمد. اگر به خاطر بیاورید شعار “برای خرید عید به بیرون می رویم” شعار طرح شده برای آن روزها بود. دلیل طراح این شعار جلوگیری از به خشونت کشیده شدن راهپیمایی اعلام شد. این مساله برای ما جای سوال داشت. زمانی که یک بسیجی یا مامور به تظاهرکننده ای حمله می کند مگر ابتدا دلیل بیرون آمدن او را می پرسد؟ علاوه بر این، اگر دلیل خاصی که برای اعلام راهپیمایی معرفی می شود اینقدر مهم است پس چرا تظاهرات 25 بهمن (تظاهراتی که قرار بود در حمایت از مردم مسلمان مصر و تونس برگزار شود! مردمی که در آن روزها مورد حمایت رژیم هم بودند) سرکوب شد؟ نیروهای کودتا قرار بود با لبخندی عقب بکشند آنگاه ما گلی تقدیمشان کنیم. ما درست یا غلط با یکسان انگاری تجربه خودمان و مصر و تونس پا به خیابان گذاشته بودیم و با این ایده ها خالی از هدف و در اصطلاح غیرفعال می شدیم. منظور ما خدای ناکرده خشونت ورزی نیست بلکه توهم حرکتهایی این چنین است که اتفاقا خشونت را متوجه ما می کند. نتیجه 1 اسفند قابل پیش بینی بود: نیروهای کودتا چند برابر شدند، به هر جنبده ای حمله می کردند و ما نیز که برای خرید رفته بودیم، خرید نکرده بازگشتیم…دوستان، روح یک جنبش مانند روح یک کودک می ماند، زمانی که به هیجان بیاید لقمه از دهان هر پدری می رباید و می تواند هر سدی را از پیش روی خود بردارد اما زمانی که بهانه گیری کند هیچ مادری نمی تواند آرامش نماید.
    مشکل اساسی دیگر 1 اسفند اعلام نکردن آدرس بود. نیروهای برای خرید رفته بی هدف در شهر پراکنده شدند تا امکان تکرار 25 بهمن به حداقل برسد. جنبش داشت از نفس می افتاد و نیروهای سرکوب کودتا مشغول سازماندهی مجدد و تجدید روحیه بودند.
    پس از آن دستگیری موسوی رسما تایید شد اما برای بسیاری از تصمیم گیرها 1 اسفند به طور غیر رسمی پایان فاز تظاهرات مردمی اعلام شده بود.  ما می خواستیم دخالت نکنیم اما به وضوح می دیدیم عدم دخالت و ساکت ماندن پذیرش سنگین سکوتی است که برخی فعالان سیاسی وابسته به بهای از دست ندادن موقعیت به جان خریده اند. اگرچه با برنامه گی پس از 25 بهمن، عملا شانس موفقیت کاهش یافته بود اما نمی توانستیم ساکت بمانیم و تلاشی نکنیم زیرا سکوت به معنای پایان فاز تظاهرات 25 بهمن بود. عدم اعلام سه شنبه ها به معنای قطع صدور بیانیه از سوی همگان نیز بود.
    در طرحی که از سوی ما آماده شد سعی کردیم با رعایت نکاتی هم خطرات ممکن برای خودمان در خیابان را کاهش دهیم و هم برخی خلاها را پر نماییم. برعکس ناآرامی های تونس اتفاقات مصر کاملا برنامه ریزی شده شروع شد. آنها به یک محرک برای آغاز نیاز داشتند، اتفاقات تونس محرک معجزه آسایی بود که در اختیار مخالفان مصری قرار گرفته بود. در ایران هم این مساله توسط آقای موسوی تشخیص داده شد و با جسارت شخصی ایشان اعلام شد. درایتی که متاسفانه به خطر افتاده است. پلان حرکت مصری ها برای شروع از برنامه ای که قبلا آلمانی ها در فرو ریختن دیوار برلین استفاده کرده بودند، اقتباس شده بود. آنها از ابتدا روز جمعه را برای تظاهرات هر روزه انتخاب کردند. اما دقت کنیم که تظاهرات هفتگی تا زمانی ادامه می یابد که نیروهای مردمی بیشتری جرات حضور در خیابان را بیابند. اغلب، تظاهرات روزهای اول با تعداد کم برگزار می شود اما  درهفته های بعدی گسترش می یابد. زمانی که میزان حضور به تعداد پیش بینی شده رسید به سرعت به سوی تظاهرات روزانه حرکت می شود. آغاز تظاهرات روزانه با برگشت نیروهای نظامی فرسوده شده به سوی مردم توام می شود. هدف نهایی این طرح ایجاد اصلاح اساسی در هیات حاکمه بود. فراموش نکنیم حتی زمانی که به دنبال چانه زنی برای احقاق حقوق مردم با رژیم هستیم باید آنها را با احساس خطر جدی مواجه کنیم در غیر اینصورت اساسا دلیلی ندارد که سخن ما را بپذیرند.
    لازم به ذکر است که پس از مصر و ایران برنامه اعتراضی هفتگی در سوریه نیز دنبال می شود. کشوری که کوچکترین تحرک سیاسی در آن را هیچ کس پیش بینی نمی کرد. در کشورهای عربی نماز جمعه از احترام خاصی برخوردار است. استفاده از این روز برای ما کم بازده و پرهزینه بود زیرا در روز تعطیل کنترل شهر و بستن خیابانها برای حکومت سهل است و کلا استقبال زیادی هم از نماز جمعه صورت نمی گیرد.
    دلیل انتخاب سه شنبه همزمانی آن با روز جهانی زن در سه شنبه دوم و چهارشنبه سوری در سه شنبه سوم بود. این طرح اهداف زیر را دنبال می کرد:
    -          ما هنوز از به خیابان رفتن های خود اهداف مشخصی نداریم. هنوز نمی دانیم بازده تظاهرات و از جان گذشتگی ما چه می تواند باشد؟ کسی هم آن را نمی داند که به ما توضیح دهد! هر بار با تعداد زیادی بازداشتی و شهادت جوانان بیگناه به خانه باز می گردیم. سه شنبه های اعتراض سعی در پوشش این مساله داشت، هدف اش را اعلام می کرد: هر هفته تا تبدیل تظاهرات هفتگی به هر روزه پس از روز چهارشنبه سوری. نتیجه معلوم بود، زمان تغییرات اساسی در حکومت فرا رسیده است. در صورت اجرای موفق آماده تبدیل آن به روزهای بیشتر بودیم. مساله ای که با روحیه اکنون…
    -          هدف مشخصی برای هر روز نیز تعیین شد. در نامه ما آمده بود که ما از ابتدای جنبش سبز به دنبال برخی اهداف مانند آزادی بیان، آزادی زندانیان سیاسی، بهبود وضع اقتصادی و… بودیم. در کنار آن اهداف، اعتراض به حصر رهبران در سه شنبه اول، حمایت از حقوق زنان در سه شنبه دوم ، به رسم بیانیه نویسی به عنوان اهداف دیگر اعلام شدند. البته کیست که هدف اصلی را نداند؟
    -          امکان فرسودگی نیروهای رژیم یکی از مهمترین اهداف این طرح بود. دقت کنیم آنچه این نیروها را فرسوده می کند ادامه یک برنامه منظم است. سرباز یا نظامی که امروز برای سرکوب خواهران و برادران خود به خیابان می آید باید در یاد داشته باشد که هفته های بعد نیز این کار را تکرارمی کند. آنگاه ممکن است از سرنوشت محتوم بترسد. به چند دلیل ما به این مساله امیدوار بودیم. یکی از مهمترین تفاوتهای ظاهری نیروهای سرکوب پس از 25 بهمن حضور آنها با ماسک بود. اتفاقی که قبلا سابقه نداشت. آنها از شناسایی چهره خود می ترسیدند. یادمان باشد مساله شیوه پوشش نظامی مساله ای بسیار جدی در این نیروهاست. هیچ بسیجی یا پلیسی نمی تواند با صلاحدید شخصی، لباس فرم را تغییر دهد. حتی جا گذاشتن یا استفاده نکردن کلاه می تواند هزینه سنگینی برای آنها داشته باشد. این به این معنی است که باری استفاده از ماسک از نیروی مافوق دستور صادر شده بود یا افراد در استفاده از آن آزادی داشتند. دلیل این موضوع افزایش نارضایتی میان نیروهای نظامی بدنه بود. اتفاقات مصر، ترس از شناسایی و بی آبرو شدن میان همسایه ها و زن و فرزند بهانه ای برای اعتراض به نیروهای بدنه داده بود. فراموش نکنیم بدنه سپاه و ارتش از مردم اند و از وضع موجود ناراضی هستند. اگر از طریقی با یکی از آنها آشنا هستید و می توانند سفره دلشان را در حضورتان باز کنند این مساله را مشاهده خواهید کرد. در دوم خرداد هفتاد و شش و انتخابات ریاست جمهوری بعدی (یعنی از آخرین انتخاباتهای سالم در اجرا) آرا خاتمی در اکثر حوزه های رای گیری در بسیاری پادگان ها و مناطق مسکونی که نظامیان و خانواده هایشان در آنها ساکن بودند بالای 70 درصد بود.
    -          سه شنبه های اعتراضی یک تغییر گفتمانی در شیوه های اعتراضی بود. تظاهرات مناسبتی به اعتراضات منظم تبدیل می شد و این تغییر جدی به معنای خطر بزرگی برای حکومت بود. در عین حال افقهای تازه ای مقابل ما نیز می گشود.
    -          تظاهرات روز زن برای ما از برخی جهات بسیار مهم بود. این حضور فعالان حقوق زنان را به طور جدی وارد مساله برنامه ریزی، گروه سازی، جذب حمایت خارجی و… برای جنبش می کرد. دقت کنیم بر خلاف بحثهای رایج، ما اعتقاد داریم و به چشم خود دیده ایم کارگران، زنان و… همیشه در صحنه حضور داشته اند. اتفاقا جنبش سبز همه ما را با هم به صحنه کشاند و متحد ساخت. اما بر خلاف نیروهای مردمی، یک فعال سیاسی تا زمانی فعال است که زمینه فعالیت و انگیزه ای برای مشارکت باشد. این انگیزه دادن از آنجا شروع می شود که ما در عمل به آنها اعلام کنیم جزو نیروهای تصمیم گیرند. این اتفاق در سه شنبه دوم افتاد و شورا اختیار برنامه ریزی را به فعالان زن سپرد به یکباره جلسات پی در پی میان آنها شروع شد، دوباره همدیگر را بیش از پیش یافتند و از جزئیاتی مانند اعلام مسیر تا هدف را برای ما ترسیم کردند.
    اعلام و توضیح این مسائل به مردم و بسیاری مسائل دیگر از الزامات این طرح بود. متاسفانه بسیاری از آنها که در مقام تصمیم گیری هستند یا در رسانه ها حضور دارند این مساله را نادیده گرفتند. از کودکی؛ از مدرسه تا خیابان به زبان دستوری خو گرفته ایم. هنوز عادت نشده مساله ای به ما توضیح داده شود، توضیح بخواهیم، آنگاه قبول می کنیم، سوال کنیم و یا رد کنیم. در این حالت زمانی که قبول کنیم پایش می ایستیم…
    این طرح به اهداف اولیه نرسید اما به نظر ما موفق بود. علیرغم جفنگیات هر روزه کیهان، رژیم از مساله تظاهرات منظم و این تغییر گفتمانی ترسید. اولین نتیجه آن این بود که موسوی و کروبی که به احتمال زیاد در زندان بودند به خانه منتقل گردیدند. دقت کنیم رژیم برای دستگیری موسوی و کروبی نزدیک 20 ماه دل دل کرده بود. احتمال خطر تا مغز استخواتشان نفوذ کرده بود. حتی در جلسه ای که بعد از 25 بهمن در این باره تشکیل شده بود رئیس قوه قضائیه با تیم احمدی نژاد به شدت درگیر شدند. اعتراف به افتضاحی به این بزرگی (یعنی خارج کردن سران از زندان) برای آنها مانند اعتراف به شکست بود. تا آن زمان جنبش سبز آنها را وادار به کنش جدی نکرده بود پس برای پوشش اشتباه خود و جلوگیری از ایجاد شادی میان مردم که می توانست ما را فعالتر می کند، با صرف میلیونها دلار و اجیر کردن برخی نیروهای به ظاهر دوست در داخل و خارج سعی کردند با جنگ روانی گسترده ای که در این سطح در دو سال اخیر بی سابقه بود توپ را به زمین ما بیاندازند. به طرز عجیبی هیچ کس نگفت این یک موفقیت است پس بیایید چهارشنبه سوری را باشکوه تر برگزار کنیم بلکه از تهران تا استودیوی صدای آمریکا همه این گروه یک جمله را تکرار می کردند: چون کلمه خبر دستگیری موسوی را تصحیح کرده پس خائن است و نیروهای اطلاعاتی در آن نفوذ کرده اند! صادق است یا خائن؟ شما چه؟ اگر یادتان باشد قبل از چهارشنبه سوری بود که به یکباره تبلیغ آن روز برخلاف بیانیه شورا متوقف شد، حتی اخبار این روز با ساعتهای تاخیر منتشر گردید.
    عده ای از آقایان در تهران گفتند آنهایی که 25 بهمن آمدند بیرون فتنه گرند و عده ای دیگر در لندن دم از سلامت اقتصادی خامنه ای زدند… موسوی در حصر ماند زیرا پشت میز، معامله ناجوانمرانه ای صورت گرفته بود، ثمن معامله جنبش سبز بود و نتیجه؟ کافی ایست به اتفاقات پس از آن بیاندیشم… موسوی و کروبی در زندان ماندند، با مراسم پدر موسوی آنگونه برخورد شد، حتی یک نفر از دوستان در خارج یک مراسم سمبولیک ترحیم (از مراسمی که برای زندانیان عزیز به طور همزمان در 30-40 شهر گرفته می شود) هم برگزار نشد و همزمان اولین نشانه های تصمیم برای شرکت در انتخابات به گوش رسید… گفتن از ما بود، تصمیم با شما. بیایید اتفاقات ماه پیش را مرور کنیم، آنگاه می توانیم از بلاهایی که قرار است ماه بعد به سرمان بیاید جلوگیری کنیم!
    به نظر ما بیانیه آخر موسوی دعوت غیرمستقیم به آن چیزی بود که مردم سالها می خواستند :”فرعونیان زمانی صدای ملت را می شنوند که دیر شده است” فرعون کیست؟ …”اتفاقاتی که در شهرهای مصر شاهدیم از خیابانهای تهران آغاز شد” اتفاقات مصر دقیقا نامش چه بود؟ “حاکمان ظالم سرنوشتی مشابه دارند…” پس از این بیانیه بود که بسیاری تنهایش گذاشتند اما مردم صدای او را شنیده بودند و مردان خدا را چه باک از تنهایی…
    درباره روزکارگر به اختصار اشاره می کنیم که یکی از دلایل مهم اعتراضات دامنه دار در مصر و تونس فعال بودن جنبش و شبکه کارگری بود. به همین دلیل حتی اگر در قاهره اعتراضات کاهش می یافت در اسکندریه و سوئز ادامه پیدا می کرد. ما نیز به ایجاد زمینه برای فعالان کارگری نیاز داریم. همان مساله که در روز زن نیز به دنبال آن بودیم. بیانیه های مختلف حمایت گروهها و مردم (حتی در اینترنت) مقداری توقع فعالان را مرتفع کرده است. برای ادامه این راه باید رسانه های سبز نه تنها به پوشش اخبار کارگری بپردازند بلکه باید بیش از پیش مطالبات آنها وارد برنامه های جنبش در سطح کلان دارد. امروز در نهایت سرور دیدیم که یکی از وبسایتهای متعلق به گروهی از فعالان کارگر جوابی به این پرسش که “روز کارگر موفق بوده یا نه؟” داده است که بسیار همسنگ نظرات ما بود. از این عزیزان سپاسگذاریم. ما همه با هم هستیم.  http://rahekargar.wordpress.com/2011/05/02/62471/
    در پایان باید عرض کنیم ، به نظر ما میراث 25 بهمن سرمایه ای برای جنبش است. علاوه بر این هنوز می توان از آن در راه اهدافی مردمی که داریم استفاده کنیم. لزوم این کار، بررسی مساله 25 بهمن تا خرداد ماه است، ماهی که جنبش سبزدر آن متولد شده است پتانسیل تبدیل شدن به ماه بلوغ جنبش را نیز دارد. دقت کنیم اتفاقی که در روز 25 بهمن افتاد محصول همگرایی، اتحاد و فعالیت گروه بی شماری از مردم در کنار فعالان سیاسی در اقصا نقاط جهان بود. از پسر جوانی که در اتوبوس درباره آن روز اطلاع رسانی می کرد تا دختر دانشجویی که از خارج هر روز برای اطلاع رسانی با ایران تماس می گرفت در آن دخیل بودند. در روزهای پیش از 25 بهمن به جرات شاهد نهضت اطلاع رسانی بی سابقه ای بودیم که در جنبش سبز نظیر نداشته است. نیروهای فعال مردمی پس از گذشت دو سال باتجربه تر شده اند. تمامی این مسائل کابوسی برای دولت کودتاست. به جرات بگوییم شکاف فعلی در حکومت نیز یکی از محصولات جنبش سبز و ادامه 25 بهمن است. آنها کاملا از میزان نارضایتی ما آگاه اند آنچه می ترساندشان گذشتن ما از مرزهای سکوت و فعالیت هدفدارمان است زیرا نتیجه آن را می دانند. تبدیل زندان موسوی و کروبی به حصر، گذشتن از احمدی نژاد و … دقیقا دو دسته قاتل را که هر کدام سهم بیشتری از قدرت می خواهند روبروی هم قرار داده است.
    در روزهای آینده بیایید به این شعبده بازی ها نیاندیشیم. دوستان؛ این زمین، زمین بازی آنهاست نه ما. نتیجه هم لاریجانی باشد یا مشایی به نفع ما نخواهد بود. باید توانمان را باور کنیم. در عین حال در کنار تمام خواسته هایی که داریم، رهایی بی قید و شرط موسوی و کروبی (نه مانند گذشته، آنها باید آزاد باشند مانند روز 25 خرداد بیایند در میان ما، دعوت به تجمع کنند و ….نه به حصر، نه به نگهبانی و کنترل) نیز باید از مطالبات جدی مان باشد. توصیه مان به گروه اندکی که در فکر شرکت در بازی حکومت هستند هم جملات کوتاهی است، بذر اصلاح را در زمین بایر نکارید! اگر خواهان انتخابات آزاد یا رهایی رهبران سبز هستیم آن را باید از مردم بخواهیم و نه حکومت!
    پس از این نامه امکان برخی هجمه ها بر علیه صفحه وجود دارد چرا که نه ما برای به دست آوردن حق نقد آمده ایم. تنها اجازه می خواهیم به این عزیزان بگوییم که صدای و آمریکا و بی بی سی که سهل است با اولین پیامی که ناجوانمردانه و دروغ به این صفحه نسبت داده شود و اعضا یا خانواده آنها را به خطر بیاندازد حتی از طریق وبلاگی مجهول هم باشد برخورد خواهیم کرد. برخورد نه با اسامی مجهول بلکه دقیقا با اسم با شما! هر گناهی تکه ای از وجود شما را خواهد کند، مرد میدان هستید؟ یا علی…
    صفحه شما جز شما حامی ندارد. این پیام بنا به دلایلی که می دانیم ممکن است در جایی منتشر نشود، شما همدل باشید و پیام ما را به همه جا ببرید. ما شبکه ایم، دلیل جرات ما نیز شما هستید. اگر آنها نتوانسته اند کاری انجام دهند هم شما بوده اید. تنها هدف همه ما پیروزی است و نه هیچ چیز دیگر. زمانی سکوت خود در این صفحه را شکستیم که هنوز اینان در اعلام مطامع خود آنقدر با جرات نشده اند، شما قدرتتان را باور کنید و بدانید در عصر رسانه های جدید اگر همدلیم ما، همه را می توانیم به دنبال خود بکشیم. پس از این صفحه 25 بهمن منتقدتر خواهد شد اما تا زمانی که از پتانسیل تظاهرات مطمئن نباشیم (دیگر مناسبتهایی مانند روز زن یا کارگر هم نداریم) اعلام موضع نخواهیم کرد. پس بیایید و ننشینیم ما جنبشیم از همین فردا زمینه ایجاد کنیم، هدف را توضیح دهیم، همه را تشویق به حضور جدی کنیم، هزاران صدا کافی نیست، میلیونها صدا می خواهیم….
    ما پیروزیم، راهی نیست، ایستادن قبول زخمی کهنه است که هر روز عمیق تر می شود…
    صفحه فیس بوک 25 بهمن